کد مطلب:77513 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:224

خطبه 029-در نکوهش اهل کوفه











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:[1].

«ایها الناس! المجتمعه ابدانهم، المختلفه اهوائهم، كلامكم یوهی[2] الصم الصلاب و فعلكم یطمع فیكم الاعداء.»

یعنی: ای مردمانی كه در یك مكان و ولایت مجتمع است بدنهای آنها و مختلف است خواهشهای آنها، كلام و سخن شما در مقام شجاعت و مردی نرم می كند، یا ضعیف[3] می گرداند سنگهای صلب سخت را و فعل و كار شما كه نشسته اید در منازل خود و به مجادله و محاربه ی اعداء قدم به میدان نمی گذارید و یاد از جبن و ترس شما می دهد، به طمع می اندازد دشمنان را و دشمنان طمع ولایت و مال شما می كنند.

«تقولون فی المجالس كیت و كیت.[4] فاذا جاء القتال قلتم[5] حیدی حیاد.»

یعنی می گویید در مجالس شما، چنین و چنان، یعنی سخنان لاف و گزاف، پس زمانی كه قتال و حرب نزدیك شود می گوئید: حیدی یعنی انحراف من، یعنی رسید وقت انحراف من، حیاد یعنی منحرف شوید شما و حیدی حیاد كلمه ای است كه در وقت فرار از حرب می گویند. یعنی پای ثبات در میدان نمی فشارید و راه فرار را در نظر

[صفحه 258]

می گیرید و می گوئید: الفرار الفرار.

«ما عزت دعوه من دعاكم»

یعنی عزیز و غالب نشود خواندن كسی كه خواند شما را، یعنی در یاوری كسی كه شما را خواند آن خواندن سبب غلبه ی او نشود، به تقریب یاری نكردن شما او را.

«و لا استراح قلب من قاساكم»

یعنی راحت نمی یابد دل كسی كه متحمل زحمت و مشقت شما شد. یعنی از شدت زحمت و مشقت شما، قابل راحت نخواهد بود.

«اعالیل باضالیل.»

یعنی كار شما علتها گفتن به ضلالتها و باطلها است، یعنی در تعلل امر جهاد، شغل و كار شما علتها و جهتهایی ضاله ی باطله گفتن است.

«دفاع ذی الدین المطول»

یعنی مثل دفع كردن مماطل قرض است صاحب طلب را، چنانكه مماطل قرض صاحب طلب را[6] امروز به فردا می اندازد، شما هم داعی جهاد فی سبیل الله را امروز به فردا حواله می كنید.

«لا یمنع الضیم الذلیل»

یعنی منع ظلم[7] و جور جائر را نمی تواند كرد كسی كه ذلت و خواری را بر خود پسندید.

«و لا یدرك الحق الا بالجد.»

یعنی ادراك و رسیدن به حق نمی شود مگر به سعی و تلاش.

«ای دار بعد داركم تمنعون و مع ای امام بعدی تقاتلون؟»

یعنی كدام خانه و شهر را بعد از خانه و شهر شما منع می كنید از تصرف و خرابی دشمن، یعنی هر گاه خانه و شهر خود را منع از تصرف دشمن و خرابی از او نكردید، هیچ دار دیگر را نتوان منع كرد و در هر جا كه سكنی نمایید دشمن تصرف می كند و از

[صفحه 259]

دست تصرف شما بیرون می آورد و با كدام امام و امیر بعد از مثل من امیر شجاع عادل بر حقی، مقاتله و جهاد خواهید كرد و دفع دشمن از خود خواهید كرد.

«و المغرور و الله[8] من غررتموه.»

یعنی مغرور كامل و فریب خورده ی واقعی سوگند به خدا كسی است كه شما فریب داده اید او را.

«و من فاز بكم فقد فاز بالسهم الاخیب.»

یعنی كسی كه رستگار شد و غلبه كرد بر خصم به اعانت شما، رستگار شد به قدح و تیری كه نصیب ندارد در قداح و تیرهای قمار باختن جاهلیت و آن سه تیر است كه غنم ندارد و غرم دارد، چنانكه سابق ذكر یافت، یعنی طمع رستگاری با شما غرامت كشیدن است. و به غیر از این از برای او نصیبی نیست.

«و من رمی بكم فقد رمی بافوق ناصل»

یعنی كسی كه تیراندازی به شما كرد و شما را مثل تیر به دشمن انداخت، پس به تحقیق كه تیر انداخته است به تیر سر شكسته ی بی پیكان، كه اگر به نشان برسد كارگر نخواهد بود و برگردد، چنانكه شما نیز اگر به دشمن برخوردید، دافع و قاطع او نیستید و بی نیل مقصود برمی گردید.

«اصبحت و الله لا اصدق قولكم و لا اطمع فی نصركم.»

یعنی صبح كردم به خدا سوگند در حالتی كه تصدیق و باور نكنم قول و عهد شما را و طمع ندارم در یاری و یاوری شما.

«و لا اوعد[9] العدو بكم.»

یعنی نمی ترسانم، یعنی نمی توانم بترسانم دشمن را به سبب شما، زیرا كه دشمن از شجاع می ترسد نه از جبون.

«ما بالكم؟ ما دواوكم؟ ما طبكم؟»

[صفحه 260]

یعنی چیست حال و خصلت شما؟ چه چیز است دوای درد بیدردی شما؟ و چه چیز است علاج جبن و ترس شما؟

«القوم رجال امثالكم.»

یعنی جماعت دشمن مردانند امثال شما و از بنی نوع شما و شما چرا مثل آنها نباشید در مردی و مردانگی.

«اقولا بغیر علم؟»

یعنی آیا می گوئید قولی بدون علم و اعتقاد؟

«و غفله فی غیر ورع؟»

یعنی آیا غافلید در غیر ورع؟ یعنی غفلت با فسق در آن.

«و طمعا فی غیر حق!؟»

یعنی آیا طمع دارید طمعی در غیر حق؟ یعنی آیا شما می گوئید سخنان اسلام و ایمان را، بدون اعتقاد به صدق و حقیت آن و غافل باشید غفلتی در غیر ورع و اجتناب از محارم، یعنی غفلت كائن در فسق، یعنی غفله بالغه به حد فسق و افراط در آن. و مراد از فسق در هر چیز خروج از حد اعتدال در آن و رسیدن به حد افراط است و افراط در غفلت از اقوی مهلكات است و آیا طمع دارید نفع را در عصیان خدا و رسول و امام برحق، با اعتقاد و اقرار به عدم حقیت و بطلان آن؟

و نیست این خصلتها مگر اجتماع اضداد و از جهت فساد اعتقاد و فتنه و فساد و افساد در دین و فتنه در بلاد.

[صفحه 261]


صفحه 258، 259، 260، 261.








    1. در همه ی نسخه های دیگر نهج البلاغه، سیدرضی مناسبت این خطبه را چنین آورده است: بعد غاره الضحاك بن قیس صاحب معاویه علی الحاج بعد قصه الحكمین و فیها یستنهض اصحابه لما حدث فی الاطراف. یعنی امیرالمومنین علیه السلام این خطبه را پس از تاخت و تاز ضحاك بن قیس یار معاویه بر حاجیان بعد از داستان دو داور بیان كرده است و در این خطبه از یارانش می خواهد به خاطر آنچه در پیرامون (كشور) رخ داده است برپای خیزند.
    2. ن: یوهن یودهی. و در نسخه های دیگر یوهی.
    3. چ: و ضعیف.
    4. چ: كیت كیت.
    5. چ: «قلتم» ندارد.
    6. چ: صاحب طلب را امروز به فردا.
    7. چ: منع و ظلم.
    8. اصل دو «و الله» دارد.
    9. اوعد مضارع متكلم از ابعاد به معنی وعید یعنی ترسانیدن و تهدید كردن است.